گزارش هيئت كوهنوردي
نوشته شده توسط : سعید امیدوار

از ديروز آسمان آبي مشهد در سوگ خواهر گرامي ثامن الجج بغض كرده بود اما اين بغض به گريه و هق هق بدل نشد و فقط در حد چند قطره بر گنبد منور امام بود اما همچنان دلش پر بود تا كه از دل سير بگريد

هواي صبحگاهان اين روز جمعه نويد فرا رسيدن بهار در زمستان مي داد و نفس زمين باز شده بود طبق برنامه ماهانه دوستان هيئت كوهنوردي اتحاديه صنعت چاپ خراسان پا در ركاب توسن سپيد زدند تا به تاخت به سمت ديار كارده و دره انجيرها و ... روند اما بدقلقي اين توسن سپيد همان ابتدا باعث رنجش دوستان گرديد اما اين همنوردان از اين بيدها  نيستند كه از خرده نسيمي بلرزند

در ميانه راه ترنم واژگان نظم و نثر بر لبان دوستان ليخندي مي نشاند و بر گونه هايشان چالي مي انداخت

و دوستي ها با اين هم نفسي ها همچو گلي زيبا ،  بالنده تر مي گشت .

بهار و درختان و طبيعت داستان سپيد برفي و هفت كوتوله را به ياد من مي آورد چرا كه جادوي ملكه زمستان هر گل و گياه و درخت و .... كه در زيبايي شايد زيبايي سپيد برفي قصه ها را به سخره مي گبرد به خواب مرگ مي برد و باغداران  كه چو هفت كوتوله دوستدار سپيد برفيند براي رسيدن شاهزاده بهار  همچو آرايشگران درختان را پيرايش مي كنند تا زمان بوسه بهار بر  صورت طبيعت آراسته و زيبا باشند

اين مناظري بود كه در ابتداي كو پيمايش ، ديدگانمان را نوازش مي داد در ادامه همانطوريكه شيب كوه را به سمت بالا مي رفتيم ديده مي شد بوته ها و گل ها زودتر از خواب برخواسته اند بخصوص گل خيارك كه همچو گل زعفران نمود داشت بسيار زيبا و خوشرنگ بود براي دوستان ماهر چاپچيمان  اگر بخواهند اين رنگها را در چاپ در بياورند حتي اگر بهترين ماشين آلات و مركب و ملزومات و كاغذ را داشته باشند  باز هم اين كاري بس سخت و شايد محال است و اين قدرت نگارگري ذات احديت و ضعف ما را نشان مي دهد

آن زمان كه وارد دره انجيرها  ميشديم مطلبي ذهن مغشوش مرا درگير كرد چيدمان سنگها بسيار جالب بود و مرا به دوران كودكي ميبرد آن زمان كه هفت سنگ بازي كودكانه آن دوران ما بود ياد دارم كه سعي مي نموديم  كه سنگها را مرتب روي هم بچينيم و حال گويا كه اين طبيعت كهن ،  در دوران كودكي خود اين بازي ما را انجام داده و تخته سنگها را چه زيبا و مرتب بر روي هم چيده است

در دره خشك شده بجاي بازي سنگها ي رنگارنگ  با دست لطيف آب ، تن آنها حال در زير پوتين هاي ضمخت ما خراشيده مي شد و صداي ناله آنها را اگر گوش شنوا داشته باشيم خواهيم شنيد

صداي نجوايي شيرين گوشم را نوازش مي داد

گل سنگم ، گل سنگم ،   چي بگم از دل تنگم                مثه آفتاب اگه برمن نتابي سردمو بي رنگم

اما گويا اين چيزي بود كه من مي خواستم بشنوم به سمت صدا سر برگرداندم ديدم كه گلسنگ دسته گل زيباي زرد رنگي هديه معشوقش نموده و گويا زمان دلتنگيش به پايان آمده است ديگر سعي نمودم كه مزاحم خلوت آنها نشويم

در ميانه راه لبخند دوپير صنعت چاپ آقاي مهندس ضيائيان و آقاي بختياري كه خاطرات گذشته شان را مرور مي كردند باعث جلب توجه ساير دوستان مي شد و گاه گاه قدم آهسسته و يا تند مي كردند كه كمي از آن بشنوند

زماني كه آقاي موحد و پسرش و آقاي جواد بختياري و  آقاي حميد و حسام رجبي و پدرشان  در راه به هم در صعود و پايين آمدنها كمك مي كردند ديدم كه كوه به رابطه پدر و فرزندي و برادري ،  رابطه دوستي و رفاقت افزوده است

نظارت بر كار جناب آقاي سلاطيني كه مهمان گروه بودند نشان از دورانديشي و مهارت ايشان در كار داشتند كه جاي بسي تقدير دارد

بودن در كنار دوستان همچون آقاي عضنفريان - عابدي _ اشرافيان - فرزانه فر - ياقوتي - احمدي شوق اين روز را بر من  بسيار افزود

گل واژه هاي جناب آقاي غضنفريان - آواز خواني گرم جناب آقاي جواد بختياري - ارشادات قاضي القضات جناب آقاي عابدي و راهنماييهاي آقاي حميد رجبي و آقاي سلاطيني و صورت فتوژنيك آقاي مهندس ضيائيان و چهره خجالتي و كم حرف آقاي احمدي و ...... خاطرات اين روز شيرين است كه بر حافظه من همچون تراش بر سنگ نقش بسته و باران گذر روزگار آن را نخواهد شست

اميدوار

4/12/91


































:: بازدید از این مطلب : 824
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: